سیمگون
(ص مرکب) هر چیز سپید به رنگ نقره (ناظم الاطباء) روشن سپید : دگر روز چون سیمگون گشت باغ پدید آمد آن زرد رخشان چراغفردوسی مبارزیست ردا کرده سیمگون زرهی مبارزی که سلاحش مخالب و چنگال فرخی زده دامن کرته چاک از برون گشاده بر او سینهء سیمگوناسدی آب چو نیل برکه اش میگون شد صحرای سیمگونش خضرا شد ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 139 ) شب شبه گون، ردای سیمگون از کتف بنهاد (سندبادنامه ص 260 ) چکیده آب گل در سیمگون جام شکر بگداخته در مغز بادامنظامی - سیمگون سیما؛ آنکه سیمای سفید دارد : تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود ناصرخسرو.