آفتاب رو
(اِ مرکب) جائی که آفتاب بر آن تابد. بَرآفتاب. آفتاب گاه. مشراق. مشرقه. بتو. مقابل نَسا، نَسار، نَسَر :
در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد
با رویْآفتابی در آفتاب روئی(1).سعدی.
|| ((ص مرکب) با روئی چون آفتاب. با صورتی سخت جمیل.
(1) - با تصحیح قیاسی.
در موسم زمستان سعدی دو چیز خواهد
با رویْآفتابی در آفتاب روئی(1).سعدی.
|| ((ص مرکب) با روئی چون آفتاب. با صورتی سخت جمیل.
(1) - با تصحیح قیاسی.