اجحار
[اِ] (ع مص) اجحار نجوم؛ باران نیاوردن ستارگان. || اجحار قوم؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن. (منتهی الارب). || بسوراخ (ددگان و خزندگان) درآوردن. جنبنده در سوراخ کردن: اجحر فلان الضّب؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطر ساخت تا اینکه بسوراخ درآمد. (منتهی الارب) || کار بر کسی تنگ گرفتن. (تاج المصادر) (زوزنی).