سویق
[سَ] (ع اِ) پست (دهار) (منتهی الارب) پست که بهندی سَتو گویند (آنندراج) (غیاث) پست تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم، جو، نبق، سیب، کدو، حب الرّمان، سنجد و هر یک را بنام آن چیز خوانند (بحر الجواهر) - سویق الارزه؛ تلخان برنج - سویق التفاح؛ تلخان سیب - سویق الحنطه؛ تلخان گندم - سویق الخرنوب و الغبیرا؛ - سویق الرمان؛ سویق الشعیر سویق القرع - سویق النبق؛ برای شرح هر یک رجوع به فهرست مخزن الادویه، تحفهء حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود || می (منتهی الارب) (اقرب الموارد) شراب یا شیرینی : قیل لابی نواس صف لنا الاشربه قال اما الماء فیعظم خطره بقدر تعززه و اما السویق فبلغه العجلان قال فالسویق قال شراب المحرور و العجدان والمسافر قال قبید التمر قال حامه حاموها حول الحق فلم یصیبوه (شرح شریشی بر مقامات حریری، یادداشت بخط مؤلف).