سوله
[لَ / لِ] (اِ) مطلق سوراخ را گویند عموماً و سوراخ پس و پیش را که دبر و فرج باشد خصوصاً (برهان) سوراخ مقعد و سوراخ فرج (فرهنگ رشیدی) : بجنبانم علم چندان در آن دو گنبد سیمین که سیماب از سر حمدان فروریزمْشْ در سوله عسجدی|| خانه زادی را گویند که پدر و مادر او هر دو هندوستانی باشند (برهان) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) : همه قلب وجود و سولهء عصر نعایم وار آتشخوار و ریمن خاقانی (از آنندراج ||) آواز بلند همچو مویه و زوزه و نالهء سگ (برهان).