سوزش
[زِ] (اِمص) سوختن حرقت و التهاب (ناظم الاطباء) احساس رنج و اذیتی که در برخورد آتش ببدن پدید می آید (ناظم الاطباء) : اگر اندر سینه سوزش و حرارتی باشد (ذخیرهء خوارزمشاهی) رگی گشادم و خون بیرون کردم مقداری سره، آن سوزش اندکی کمتر شد (ذخیرهء خوارزمشاهی) از سوزش کون دوا نگردی زآنگونه که درنیایدت تیزسوزنی روج پدر را مسرور کرد و سوزش دل او را در مفارقت خویش ببرد (ترجمهء تاریخ یمینی) اگر شیرین نباشد دستگیرم چو شمع از سوزش بادی بمیرمنظامی و کمال درجهء عارف سوزش او بود در محبت (تذکره الاولیاء عطار) از ترشرویی دشمن وز جواب تلخ دوست کم نگردد سوزش طبع سخن شیرین من سعدی || جفا و زحمت || کج خلقی || سوختگی (ناظم الاطباء).