سوزانیدن
[دَ] (مص) آتش زدن (ناظم الاطباء) سوزاندن : گر زآنکه ببخشایی فصل است بر اصحابت ور زآنکه بسوزانی حکم است بر املاکت سعدی منازل و باغات و بساتین ایشان را بسوزانید (تاریخ قم ص 163 ||) بخار کردن نابود کردن : بفرمود تا شیرهء انگور صد من بیاوردند و دویست من آب برنهادند و می جوشانیدند تا دو ثلث بسوزانیدند؛ بنهادند سه روز برسید شرابی خوش بوی نافع (راحه الصدور راوندی ||) در آتش نهادن || سوختن فرمودن (ناظم الاطباء ||) گزیدن تندی سرکه و فلفل و مانند آن زبان و دهان را (یادداشت بخط مؤلف).