سوراخ
(اِ) ثقبه منفذ رخنه شکاف معبر (ناظم الاطباء) ثقبه (منتهی الارب) (دهار) جحر (دهار) کنام : معاویه السلمی گفت: یا رسول الله دشمن اندر حصار چنان بود که دده اندر سوراخ (ترجمهء تاریخ طبری بلعمی) ز سوراخ چون مار بیرون کشی همی دامن خویش در خون کشیفردوسی چون برون جست لوز از سوراخ شد سموره به نزد او گستاخعنصری کرده گلو پر ز باد قمری سنجاب پوش کبک فروریخته مشک بسوراخ گوش منوچهری آن سوراخ بکندند و قلعه ویران کردند (تاریخ بیهقی) آنکه شد یکبار زهرآلود از سوراخ مار بار دیگر گرد آن سوراخ کی آرد گذر امیرمعزی نهاده اند زن و بچهء من از سرما بسان سگ بچه بتفوز بر در سوراخسوزنی - سوراخ بینی؛ منخر - سوراخ سوز؛ ثقبه و پستانک اسلحهء آتشی (ناظم الاطباء ||) لانه : زآن روز که پردهء تو جان دیدم سوراخ بجان خویش در کردمعطار دگر ره گر نداری طاقت نیش مکن انگشت در سوراخ کژدمسعدی زآنکه هرگز دوبار مؤمن را نگزد مار در یکی سوراخجامی - امثال: با زبان خوش مار از سوراخ بیرون می آورد سوراخ دعا را گم کرده است سوراخش کن بینداز گردنش سوراخ مار بهزار دینار سوراخ موش بصد دینار خریدن؛ یعنی در وقت اضطرار و بیچارگی که جای فراخ بدست نیاید در جای تنگ که در آن امنیت متصور باشد بهر قیمت یا کرا بدست آید(آنندراج).