سوابق
[سَ بِ] (ع ص، اِ) جِ سابقه : گمان نمیباشد که شتر سوابق تربیت را به لواحق کفران خویش مقابله روا دارد (کلیله و دمنه) بحقوق صحبت و ممالحت و سوابق دوستی و مخالطت بیاراسته (کلیله و دمنه) سوابق معدلت امیر عادل ناصرالدین سعی نمود تا آنرا به لواحق خویش بیاراست (کلیله و دمنه) سوابق منعم را به لواحق کرم آراسته گردانید (سندبادنامه ص 14 ) محمود یلواج که سوابق بندگیها به لواحق هواداری مقرون گردانیده (جهانگشای جوینی) سرهنگان پادشاه به سوابق فضل او معترف بودند و بشکر آن مرتهن (گلستان) سوابق اِنعامِ خداوندی ملازم روزگار بندگان است (گلستان چ یوسفی ص 145 ) رجوع به سابقه شود.