اجبال
[اِ] (ع مص) بکوه شدن مردم: اجبلوا؛ بکوه رفتند. (منتهی الارب). || بسختی زمین رسیدن. بزمین سخت رسیدن. به تُرس رسیدن در کندن. (تاج المصادر). به دِج رسیدن: اَجْبَلَ الحافر. (منتهی الارب). || نرم آهن شدن. آهنشان نرم گشتن (ظاهراً بمعنی کند شدن شمشیر باشد؟): اجبل القوم. (منتهی الارب). || مجبول و مجبور ساختن کسی را بر چیزی: اجبله علی الشی ء. (منتهی الارب). || بخیل یافتن کسی را: اجبله؛ یافت او را بخیل. (منتهی الارب). || کند شدن خاطر. فروماندن از گفتار. دشوار شدن سخن: اجبل الشاعر؛ دشوار شد بر وی سخن. (منتهی الارب)؛ به تنگنا افتاد شاعر.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
