سنجاب
[سِ / سَ] (اِ)( 1) جانوری است معروف از موش بزرگتر و از پوست آن جانور پوستین سازند و آنرا از ترکستان آورند (برهان) نام جانوری است که از پوست آن پوستین سازند جانوری است در ترکستان که از پوست وی پوستین کنند (بحر الجواهر) جانوری است بزرگتر از موش و کوچکتر از گربه، مویش در نهایت نرمی و نزاکت و از پوست آنها پوستین گرانبها سازند و این بیشتر در بلاد صقالبه و ترک باشد (آنندراج) حیوانی است چون سمور و موی آن از سمور نرم تر است، برنگ خاکستر و از آن بطانهء جامهء زمستانی کنند این کلمه به گفتهء ثعالبی فارسی معرب است جانورکی که پشم آن رنگ خاکستری دارد و از پوست آن جامه های موئین کنند و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 50 شود : و از او (از ولایت تبت) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سنجاب (حدود العالم) و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد روباه سیاه و سرخ و ملمع، موی سنجاب، سمور، قاقم، فنک، سبیجه، ختو و غژغاو (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 276 ) تو گفتی گرد زنگار است بر آئینهء چینی تو گویی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا فرخی نتوان کرد( 2) از کدو گوزاب نه زریکاشه جامهء( 3) سنجابعنصری همی تا سمور است و سنجاب چین جز از آن نپوشد کسی پوستیناسدی تخم اگر جو بود جو آرد بر بچه سنجاب زاید از سنجابناصرخسرو به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب سوزنی هوا پشت سنجاب بلغار گردد شمر سینهء باز خزران نمایدخاقانی تن سیمینش میغلطید در آب چو غلطد قاقمی بر روی سنجابنظامی امیران ارمک سلاطین اطلس گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب نظام قاری (دیوان ص 20 ||) نوعی از پوستین (دهار) پوستین معروف خاقانی کبود (فرهنگ رشیدی) : جنس پوستین پوشش ملوک و بازپسین پوستین ها اندر گرمی سنجاب و قاقم باشد (ذخیرهء خوارزمشاهی) سنجاب در بر می کنم یک لحظه بی اندام او چون خارپشتم گوئیا سوزن در اعضا میرود سعدی ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر نظام قاری (دیوان ص 14 ||) پوست سنجاب (غیاث) : ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بورفردوسی ز باد سرد بداندیش تست پنداری که سال و ماه فلک در لباس سنجابست ظهیرالدین فاریابی در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار نظام قاری (دیوان ص 14 ) گرچه روبه پوستینی معظمست پیش سنجابست و قاقم مسخره نظام قاری (دیوان ص 24 ||) نهالی یا لباسی که از پوست سنجاب سازند : در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است سعدی خارست بزیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب سعدی خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب حافظ || کنایه از سبزه || کنایه از شب است که نقیض روز باشد (برهان ||) در این شعر منوچهری ظاهراً مراد سپیده و روشنی صبح است و فاعل بپوشید سپیده دم است یعنی ن ل: بافت - (Ecureuil Petit gris (2 - ( سحرگاهان : سپیده دم از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابهامنوچهری ( 1 3) - ن ل: نه زریکاسه کس کند سنجاب ).