سماعی
[سَ] (ع ص نسبی) هر آنچه شنیده شده باشد || حکایتی و نقلی (ناظم الاطباء ||) بنا شده بر عادت : نشستم بر آن بی سراک سماعی فروهشته دو لب، چو لفج زبانیمنوچهری (|| اصطلاح نحو) بیقاعده و مطلق و مستعمل (ناظم الاطباء) آن چیزی که در آن قاعدهء کلی ذکر نشده باشد و مشتمل بر جزئیات باشد (از تعریفات جرجانی) مقابل قیاسی.