سلیم دل
[سَ دِ] (ص مرکب) ساده دل بی مکر بی ریا (ناظم الاطباء) : آن یکی گفت از سر سردی که بدیدم سلیم دل مردیسنایی گفتی جفا نه کار من است ای سلیم دل تو خود ز مادر از پی این کار زاده ای خاقانی گفتا که مکن ای سلیم دل مرد پیرامن این حدیث ناوردنظامی بشر گفت ای سلیم دل برخیز در چنین خم مباش رنگ آمیزنظامی و او مردی خیر و سلیم دل بود (جهانگشای جوینی ||) ابله (بحر الجواهر).