سلم
[سُلْ لَ] (ع اِ) زینه پایه و نردبان (برهان) نردبان (جهانگیری) (دهار) نردبان چوبین (غیاث) : در وصف تو کی رسم بخاطر بر عرش که برشود بسلمخاقانی صبر را سلم کنم پیش درج تا برایم بر سر بام فرجمولوی بسازیم بر آسمان سلمی اگر شاهدان بر ثریا روندسعدی نکونامی و مردمی برگزین( 1) که این بام را نیست سلم جز اینسعدی || آنچه بدان به دیگری پیوندند (منتهی الارب) (ناظم الاطباء (||) اِخ) کواکب اند اسفل از کواکب عانه جانب راست آن (منتهی الارب) چند ستاره پائین تر از العانه از طرف راست آن (ناظم الاطباء (||) اِ) رکاب چرمین که بر پالان نهند (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ( 1) - ن ل: بلندیت باید تواضع گزین.