سلسبیل
[سَ سَ] (اِخ) نام چشمه ای است در بهشت (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث) (زمخشری) (مهذب الاسماء): عیناً فیها تسمی 76 ) ور نباشد تشنه او را سلسبیل گرچه سرد و خوش بود نادرخور است ناصرخسرو شراب از دست خوبان / سلسبیلا (قرآن 18 سلسبیل است وگرنه خون میخواران سبیل استسعدی ما مست شراب ناب عشقیم نه تشنهء سلسبیل و کافورسعدی جای دیگر نعیم بار خدای چشمهء سلسبیل و جوی عسلسعدی ای رخت چون خلد و لعلت سلسبیل سلسبیلت کرده جان و دل سبیلحافظ|| (ع ص) چیز نرم و خوشگوار (غیاث) (آنندراج) نرم از هرچیزی (منتهی الارب ||) آسان بگلو فروشونده (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59 ) (ناظم الاطباء) آب گوارا (دهار (||) اِ) می (منتهی الارب) شراب (آنندراج) : رویانی اذ حل شعبان شهرا من سلاف الرحیق و السلسبیل بحتری (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 273 ) ولیکن یکی سلسبیل سبیل گشاده به اندر میانش( 1) دری ببردم از او مهر دوشیزگی وز آن سلسبیلش زدم ساغریمنوچهری خوبان نعره زنند در دهن و کام تو در لبشان سلسبیل در کفشان یاسمین منوچهری آنجات سلسبیل دهند آنگه کاینجا پلید دانی صهبا راناصرخسرو چو سلسبیل مئی خور که حضرت غزنین بهشت گشت چو اردیبهشت در مرداد مسعودسعد سلسبیل حلال خور زین جام وز حمیم حرام شد بیزارخاقانی ( 1) - ن ل: دهانش.