سلحشور
[سِ لَ]( 1) (نف مرکب) مخفف سلاح شور (حاشیهء برهان قاطع چ معین) سپاهی و مستعد قتال و جدال باشد و معنی آن سلاح ورز است که از سلاح بهم رسانیدن و تحصیل کردن اسباب جنگ باشد و در عربی مقدمه الجیش خوانند و به ترکی شرباشاران گویند (برهان) سلاح ورز است یعنی مرد جنگی که اسباب جنگ او آماده باشد و ورزش و استعمال سلاح بسیار کند چرا که این لفظ مرکب است از سلح که مخفف سلاح باشد و از لفظ شور که مشتق از شوریدن باشد و معنی شوریدن باهم زدن چیزها و استعمال و وزرش کردن (غیاث اللغات) : چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من زورسعدی سالی از بلخ بامیانم سفر بود جوانی ببدرقه همراه ما شد سپرباز، چرخ انداز، سلحشور (گلستان) بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن بلعب زهرهء چنگی و مریخ سلحشورش حافظ || پیادهء سلاح بدست (برهان) ( 1) - در برهان قاطع بفتح سین آمده است.