سکر
[سُ] (ع اِمص) مستی (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی (||) مص) مست شدن (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (دهار ||) نشأه (غیاث (||) اِ) شراب و آنچه مست گرداند (منتهی الارب) (آنندراج ||) در اصطلاح عرفانی مسکر یعنی مستی و عبارت از غیبت است بواسطهء داروی قوی و سکر را زیادی است بر غیبت بوجهی زیرا صاحب سکر هرگاه ستونی در سکر نباشد مبسوط است و گاهی اخطار اشیاء از قلب او ساقط میشود در حال سکرش و این حال متساکر است در شرح منازل است که سکر اشارت است به سقوط تمالک در طرب و از مقامات محبین است در دستور است که سکر کیفیت نفسانیه است که موجب انبساط روح است و عبارت از غفلت است که عارض میشود بواسطه غلبهء سرور و بالجمله هنگامیکه عشق و محبت به آخرین درجه برسد و بر قوای حیوانی و انسانی چیره گردد حالت بهت و سکر و حیرت پدید آید و سالک را مبهوت و متحیر و سرگردان میکند لاهیجی گوید: سکر و حیرت و دهش و واله و هیمان است که از مشاهدهء جمال محبوب دست میدهد و گفته شده است که مرحلهء بیخودی را مرحلهء سکر گویند که در آن مرحله سالک را نه دین است و نه عقل و نه تقوی و نه ادارک و در مقام فنا و نیستی محو گشته و از شراب طهور سست و حیران و سر به خاک مذلت و نیستی نهاده (رسالهء قشیریه ص 38 ) (شرح منازل ص 201 ) (دستور ج 2 ص 177 ) در شرح کلمات باباطاهر است که سکر حقیقی آن است که فرهنگ علوم عقلی سجادی ص 300 ) : موج خاکی فهم و وهم و فکر ماست ) « والسکر غفله اهل الوصول » سالک در فنا مقام گیرد موج آبی محو و سکر است و فناست (مثنوی) تا چه باشد هوش تو هنگام سکر او چه مرغی گشته صید دام سکر(مثنوی) ای تو نارسته از این فانی رباط تو چه دانی صحو و سکر و انبساطمولوی رجوع به تعریفات و کشاف اصطلاحات الفنون شود.