سقف
[سُ قُ] (معرب، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد (برهان) : چو خسرو برفت از برش چاره جوی جهاندیده سوی سقف کرد رویفردوسی سقف گفت ما بندگان توایم نیایشگر پاک جان توایمفردوسی || زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس بزنجیر آویزد (برهان) (آنندراج).