سفه
[سَ فَهْ] (ع مص) بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن || هلاک و تباه گردانیدن (آنندراج) (منتهی الارب ||) زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن (آنندراج ||) بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن (آنندراج) (از اقرب الموارد ||) باز داشته شدن یا بازماندن || فراموش کردن حصهء خود را (آنندراج ||) نادانی کردن (آنندراج) (منتهی الارب) سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی || اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه (آنندراج).