سفاهت
[سَ هَ] (ع اِمص) فرومایگی و بیخبری و سبکی عقل (غیاث) کم عقل شدن و فرومایگی و بیخردی و سبکی عقل (آنندراج) سفاهه : اگر حذر نکند سود با سفاهت او چنین ز نیک و بد او چرا همی پرسی ناصرخسرو بر من ز شما نیست سفاهت عجب ایرا اینند که در دین فقها آن سفهااند ناصرخسرو سخن نگویند الا بسفاهتسعدی (گلستان) زبان بدشنام ایلچیان بگشادند و سفاهت آغاز کردند (تاریخ رشیدی ||) جنجال و ستیزه : شیرازیی در مسجد بنگ می پخت خادم مسجد بدو رسید با او از در سفاهت ( درآمد (منتخب اللطایف عبید زاکانی ص 147.