سرمق
[سَ مَ] (معرب، اِ) معرب سرمه، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند (غیاث) (آنندراج) شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ، خوردن دو درهم تخم سائیدهء آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت (منتهی الارب) معرب از سرمج فارسی و آن قطف است (تحفهء حکیم مؤمن) تعریب سرمک است (شرفنامهء منیری) اسپاناخ (الفاظ الادویه) سرنگ (مهذب الاسماء) : به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق به نفع طبع به بیمار داده ای سرمقانوری.