آغشتن
[غَ / غِ تَ] (مص) تر نهادن. خیس کردن. خیساندن. فژغردن. نرم کردن با تری و نم. سرشتن. آغاریدن. آغاردن. انقاع. نقع. || آلودن. ضمخ. تضمیخ. مضخ. تضمخ. لطخ. تلطیخ. تر کردن. رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است. این فعل لازم و متعدی هر دو آید. و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم. بیاغار.