سردم
[سَ دَ] (اِ مرکب) شخصی که بسیار بدآواز بود (غیاث) (آنندراج ||) اطاق چوبی که در دههء عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه برپا میکردند و آن را با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین، شمشاد، کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرائی میکردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار بتدریج وادار به کندن جامه ها میکرد تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمود و اشیاء سردم را مالک میشد (|| زورخانه) محل سکومانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند (فرهنگ فارسی معین) - کاسهء سردم؛ ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد (فرهنگ فارسی معین).