سرآهنگ
[سَ هَ] (اِ مرکب) پیشرو لشکر که بعربی مقدمه الجیش خوانند و بترکی هراول گویند (آنندراج) (برهان) پیشرو لشکر (شرفنامهء منیری) : طلایه نگه کن که از خیل کیست سرآهنگ این دوده را نام چیستفردوسی و هر کس را از آن مقدمان و سرآهنگان ( نیکوئیها کرد (فارسنامهء ابن البلخی ص 46 ) و همهء اصفهبدان و سرآهنگان و سرلشکر جدا کرد (فارسنامهء ابن البلخی ص 67 سر سرهنگان سرهنگ محمد هروی که سرآهنگان خوانند مر او را سرهنگ سنائی سرآهنگ تا ساقه از تیر و تیغ برآورد کوهی ز دریا بمیغنظامی درای شتر خاست از کوچگاه سرآهنگ لشکر درآمد براهنظامی و ابوعبدالله محمد و ابواحمد سرآهنگ و در وجود آمدند (تاریخ قم ص 235 ||) عسس و شحنه و میر شب (آنندراج) : ز صدر خاص ده عارض بدرکرد سرآهنگان شب بیدارتر کرد نزاری قهستانی (از آنندراج ||) تار گنده باشد که بر تارها بکشند آن را تیر هم گویند (آنندراج) تار گنده را نیز گویند که بر سازها کشند (برهان) (رشیدی) : عدو اگر نبود گو مباش آن بدرگ بریشمی است بر این ارغنون سرآهنگی بقای جان تو بادا کدام اوتار است که گر بلرزد تاری قفا خورد چنگی اخسیکتی جماعت مغنیان بریشم سرآهنگی از برای جمال را بندند (لباب الالباب عوفی ج 2 ص 244 و 245 ||) خوانندگی و نوازندگی (آنندراج) : نشست و در زبان بگرفت در عشاق آهنگی که ساز زهره را بشکست در حیرت سرآهنگش سیف اسفرنگ (از آنندراج).