ستون
(4)،« ایستون » ،« ستون » 3)(ستون)، کردی )« ستهونا » 2) (ستون)، هندی باستان )« ستونه » 1)، اوستا )« ستون » [سُ] (اِ) عماد عمود پهلوی 5) و رجوع کنید به استون جرز استوانه ای شکل که سقف و اجزاء بنا را نگاه میدارد عمود دیرک خیمه و جز آن )« ستن » افغانی (حاشیهء برهان قاطع چ معین) پایهء سنگی یا چوبی یا سیمانی که در زیر بنا سازند : گنبدی نهمار بربرده بلند نش ستون از زیر و نز برسوش بندرودکی نه پاویر باشد ترا نه ستون نه دیوار خشت و نه آهن درارودکی بیاراست آخر بسنگ اندرون ز پولاد میخ و ز خارا ستونفردوسی بدان دِزْش بردند بر کوهسار ستون آوریدند از آهن چهارفردوسی چون نگاه کرده اید اصل ستون است و خیمه بدان بپایست (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 386 ) در او شش ستون خیمهء نیلگون ز سیمش همه میخ و از زر ستوناسدی کفشگر زن را بکوفت و محکم در ستون بست (کلیله و دمنه) بلی هر کس از بهر ایوان خویش ستونی کند بر ستودان خویشنظامی بسرپنجه شدی با پنجهء شیر ستونی را قلم کردی بشمشیرنظامی ملاح گفت کشتی را خللی است یکی را از شما که زورآورتر است باید که بر این ستون رود و زمام کشتی بگیرد تا از (گلستان سعدی) ستون خانه شکستی فرود آن بنشین طناب خانه گسستی نشیب آن بگذار قاآنی - دست زیر زنخدان ستون شدن؛ آدمی را در حالت حیرت و تعجب دست زیر زنخ ستون میشود (از آنندراج) : باران اشک خانهء مردم خراب کرد دستم هنوز زیر زنخدان ستون شود میرخسرو (از آنندراج) - دست زیر زنخ ستون کردن؛ بچنین حالت در اندیشه فرو رفتن تفکر کردن بفکر در شدن : ورا دید با دیدگان پر زخون بزیر زنخ دست کرده ستونفردوسی - ستون پنجم؛ گروهی که در کشوری به زیان آن کشور و به سود بیگانه فعالیت کنند این نام از زمان جنگ داخلی اسپانیا به جاسوسان هر یک از دو طرف که در داخل واحدهای دیگری فعالیت جاسوسی داشته، گفته اند - ستون راست؛ استوانهء قائم (التفهیم ص 26 ) - ستون فقرات؛ تیرهء پشت - ستون کژ؛ استوانهء مایل (التفهیم ص 26 ||) مجازاً، بمعنی اساس پایه اصول : ستون خرد داد و بخشایش است در بخشش او را چو آرایش استفردوسی ستون خرد بردباری بود چو تیزی کنی تن بخواری بودفردوسی || پشتیبان تکیه گاه آنکه یا آنچه استواری بدان بسته است : همان نامور رستم پیلتن ستون کیان نازش انجمنفردوسی تو فرزندی و نیک خواه منی ستون سپاهی و ماه منیفردوسی ستون دولت و دین شهریار ابومنصور که هست زیر زنخ دست دشمنانْش ستون قطران || هر یک از قسمتهای عمودی صفحهء کتاب یا روزنامه یا مجله که صفحه را بدان قسمت ها stun (2) - stuna (3) - sthuna (4) - - ( بخش کرده باشند: صفحهء پنجم، ستون دوم یا ستون سوم (در مطبعه) ( 1 stun, istun (5) - stan.