ستودن

معنی ستودن
2)، هندی باستان ریشهء )« ستوتن » 1) (مدح کردن، تمجید کردن)، پهلوی )« ستو، سته اومی » [سُ / سِ دَ] (مص) اوستا ریشهء 5) (مدح، ستایش)، افغانی عاریتی و دخیل )« ستود و ستید » 4)(مدح کردن، تمجید کردن) و )« ست، ان » 3)، استی )« ستااوتی، ستو » 9) رجوع کنید به ستاییدن )« ستای » : 8) و رجوع کنید به نیبرگ 207 )« ستَو - ام » 7)، شغنی و سریکلی )« ستو - ام » 6)، وخی )« ستایل » و ستایش (حاشیهء برهان قاطع چ معین) وصف نمودن و ستایش کردن (برهان) (انجمن آرا) مدح کردن (غیاث) صفت کردن بیان کردن محاسن (شرفنامه) تمجید (زمخشری) (منتهی الارب) حمد (ترجمان القرآن) : خدای را بستودم که کردگار من است زبانم از غزل و مدح بندگانْش نسود رودکی به نوبهاران بستای ابر گریان را که از گریستن اوست این جهان خندان رودکی سبک باش تا کار فرمایمت سبک وار هر جای بستایمتمنطقی بمدحت کردن مخلوق روی خویش بشخودم نکوهش را سزاوارم که جز مخلوق نستودم کسایی خرد را و جان را که یارد ستود وگر من ستایم که یارد شنودفردوسی یکایک ببین تا چه خواهی فزود پس از مرگ ما را که خواهد ستود فردوسی ستودن من او را ندانم همی از اندیشه جان برفشانم همیفردوسی همه جهان پدرش را ستوده اند و پدر چو من ستایش او را همی کند تکرار فرخی او را چنانکه اوست ندانم همی ستود از چند سال باز دل من درین عناست فرخی و امیر وی را بنواخت و نکویی گفت و براستی و امانت بستود (تاریخ بیهقی) غمی بسیار خوردند بر مرگ خوارزمشاه و احمد را بسیار ستودند (تاریخ بیهقی) ستودش بسی شاه و چندی نواخت ببایست ازو کارها را بساختاسدی ستوده سوی خردمند شو بدانش از آنک بحق ستوده رسولست کش خدای ستود ناصرخسرو صبر است کیمیای بزرگیها نستود هیچ دانا صفرا راناصرخسرو و عایشه اندر راه بایستاد و خطبه کرد و امیرالمؤمنین علی را بستود (مجمل التواریخ) جام جهان نمای بدست شه است تیغ تیغ ورا ستودی دست ورا ستایسوزنی بلطف طبع ز روی کرم مرا بستود از آنکه طبع کریم از کرم نیاسایداخسیکتی چو خسرو پرستان پرستش نمود هم او را و هم شاه خود را ستودنظامی همه جایی شکیبایی ستوده ست جز این یک جا که صید از من ربوده ست نظامی گر جز ترا ستودم بر من مگیر از آنک گه گه کنند پاک بخاکستر آینهخاقانی بدگهران را ستودم از گهر طبع گر گهری را ستودمی چه غمستیخاقانی به آزاد مردی ستودش کسی که در راه حق سعی کردی بسی سعدی (بوستان) یکی - ( از بزرگان را در محفلی همی ستودند (گلستان) چهل سال مداح می بوده ام هنوزش بواجب بنستوده امنزاری قهستانی ( 1 stav, staomi (2) - stutan (3) - stauti, stav (4) - st´aun (5) - stud, Stid (6) - stayal (7) - sto - am (8) - stau - am (9) - stay.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.