اتلاف
[اِ] (ع مص) هلاک کردن. (تاج المصادر). نیست کردن. هلاک یافتن. (مؤید). نابود کردن. تلف کردن. افناء : او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمهء تاریخ یمینی).
- اتلاف کردن؛ اسراف. تلف کردن.
- اتلاف کردن؛ اسراف. تلف کردن.