ستدن

معنی ستدن
1) گرفتن دریافت کردن رجوع کنید به استدن ستادن (حاشیهء برهان قاطع چ معین) گرفتن )« ستتن » [سِ تَ دَ] (مص) پهلوی (آنندراج) (غیاث) : کآن تبنگو کاندر آن دینار بود آن ستد زیدر که ناهشیار بودرودکی و این ناحیت بستدند و این جا مقیم شدند (حدود العالم) کس این گنج نتواند از من ستد بد آید بمردم ز کردار بدفردوسی از او بستد آن نامه مرد جوان ز رفتن پر اندیشه بودش روانفردوسی مینمود او را کاین از تو توانم ستدن ره تبه کردن تو خود ز بنه بود گناهفرخی روز بیکار و روز کردن کار بستدندی ز شیر شرزه شکارعنصری نه هر چه یافت کمال از پیَش بود نقصان نه هر چه داد ستد باز چرخ مینایی منوچهری ز من مستان ز بی مهری روانم که چون تو مردمم چون تو جوانم (ویس و رامین) اشارت کرد سوی بونصر مشکان که منشور و نامه بباید ستد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 377 ) آنچه از او میباید ستد، مبلغ آن بنویسد و به عبدوس دهد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 367 ) صاحب بریدان و قضاه و صاحب دیوان خداوند باشند و مال می ستانند و بما میدهند به بیستگانی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 514 ) همی بستد سنان من روان ها همچو بویحیی همی برشد کمیت من بتاری همچو کرّاتن فرقدی یک درم از کس بناحق نتوانستدی ستدن (نوروزنامه) طالب شاه عادل است جهان تو نیت خوب کن جهان بستانسنایی نامه ز منقار مرغ بستد و بر خواند نعرهء تحسین ز خاص و عام برآمد خاقانی (دیوان چ سجادی ص 146 ) این بگفت و دوات بر من زد اسب و ساز و سلیح من بستدنظامی مال یتیمان ستدن کار نیست بگذر کاین عادت احرار نیستنظامی انصار دین زمام اختیار از دست ایشان بستدند (ترجمهء تاریخ یمینی ص 286 ) باریتعالی بسبب سیف الدوله انتقام از ایشان بستد (ترجمهء تاریخ یمینی ص 206 ) دلبر از ما بصد امّید ستد اول دل ظاهراً عهد فرامش نکند خلق کریمحافظ - انصاف ستدن؛ انصاف خواستن انصاف گرفتن : بخراسان روم انصاف ستانم ز فلک کآن ستم پیشه پشیمان بخراسان یابم خاقانی - بازستدن؛ بازگرفتن پس گرفتن : ز خسرو زیان باز باید ستد اگر چه زیانست صد بار صدفردوسی بوسهل زوزنی و دیگران تدبیر کردند در نهان که مال بیعتی و صلتهائی که برادرت امیر محمد داده است باز باید ستد (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 258 ) چو دهد ملک خدا باز همو بستاند (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 390 ) چون مرا عشق تو از هر دو جهان باز ستد چه غم از سرزنش هر دو جهانم باشد سعدی (بدایع) - تاوان ستدن؛ تاوان خواهی کردن : و ما این تاوان مر ادب را بستدیم تا خداوندان اسپ، اسپ را نگه دارند (نوروزنامه) - جان ستدن؛ میراندن : از جمال تو وقت جان ستدن ملک الموت شرمناک شدهخاقانی یک گهر نَدْهد و بجان ستدن هر زبان باشدش هزار آهنگخاقانی - زبان ستدن؛ چیز یاد گرفتن، کمک کردن : نخست از من زبان بستد که طفل اندر نوآموزی چو نایش بی زبان باید نه چون بربط زباندانش خاقانی - واستدن؛ گرفتن برگرفتن برداشتن : گر خوانده ای سعادت عقبیش رد مکن ور داده ای مؤنت دنیاش واستان خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 317 ||) - پس گرفتن بازپس گرفتن : لیک آن داده را بهشیاری واستاند که نیک بد گهر استخاقانی دست بجان نمیرسد تا بتو برفشانمش بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش سعدی (غزلیات ||) تسخیر کردن گشادن : پرویز گفت ای فاسق ترا با این ملک دادن و ستدن چه کار است (ترجمهء تاریخ طبری بلعمی) و لشکرگاه روسیان آنجا بود آنگاه که بیامدند و بردع بستدند (حدود العالم چ دانشگاه ص 162 ) این ولایت ستدن حکم خدایست ترا نبود چون و چرا کس را با حکم اله منوچهری یک نیمهء گیتی ستد و سیر نباشد تا نیمهء دیگر بِگِرَد دیر نباشدمنوچهری و آن حصارها بهمه حیلت ها که کردند نیارستند ستدن (تاریخ سیستان) بدان حدود رفتند و آن نواحی بستدند (ترجمهء تاریخ یمینی ||) گدایی statan - ( کدیه : ستدن کار گدایان و بی همتان باشد (کیمیای سعادت) رجوع به استدن و ستادن شود ( 1.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.