ستا
[سِ] (اِمص) ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد (برهان) (اوبهی) : چه گر من همیشه ستاگوی باشم ستایم نباشد نکو جز بنامترودکی خود را دلیل عزت و اسیر شوکت و رهین منت بیگانه نساخت و ثنا و ستا گوی او در بزم بذل مواهب (ترجمهء تاریخ یمینی) رجوع به ستایش و ستودن شود (|| نف مرخم) ستاینده و ستایش کننده را گویند و به این معنی بدون ترکیب در آخر کلمات گفته نمیشود، همچو: آفتاب ستا و خودستا (برهان) (جهانگیری (||) فعل امر) امر به این معنی هم هست یعنی ستایش کن و بستای (برهان) امر از ستودن (|| اِمص) بمعنی ستاییدن (غیاث) رجوع به ستودن شود (|| اِ) نوعی از چادر باشد که آن را شامیانه و سایبان هم میگویند (برهان) (غیاث) (جهانگیری) رجوع به ستار و ستاره شود || نام لحنی است از موسیقی (برهان) (غیاث) (جهانگیری) : کبکان بر کوه به تک خاستند بلبلکان زیر و ستا خواستندمنوچهری هر فاخته ای ساخته نایی دارد هر بلبلکی زیر و ستایی داردمنوچهری زندوافان بهی زند ز بر برخوانند بلبلان وقت سحر زیر و ستا جنبانند منوچهری چنبر دف شود فلک مطرب بزم شاه را ماه دوتا ببر کشد زهره ستای نو زند خاقانی راست نهادند پردهاش و به بختم پردهء کژ دیدم از ستای صفاهانخاقانی چرخ دوتاست بس کهن نیست نوایی اندر او گه صنمی که بهر ما ساز ستای نو زند سلمان ساوجی (|| اِ مرکب) طنبور( 1) و سازی را گویند که آن ستار( 2) باشد (برهان) (غیاث) (جهانگیری) : مرغ از گلو الحان ستا ساخت دم صبح بر ساز ستا چاک زد این سبز دوتایی خاقانی ستای باربد آواز درداد سماع ارغنون را ساز دردادنظامی ستای باربد دستان همی زد بهشیاری ره مستان همی زدنظامی نکیسا چون زد این افسانه بر چنگ ستای باربد برداشت آهنگنظامی رجوع به سه تار و ستاره و تار شود || سه پیالهء شرابی را نیز گویند که بموجب قرارداد حکما هر ناهار باید خورد تا معده را از اخلاط بشوید و غسل دهد و آن را بعربی ثلاثه غساله گویند (برهان) (غیاث) (جهانگیری) : محبانه دعایی کرد خواهم حکیمانه ستایی خورد خواهم نزاری قهستانی (از آنندراج) رجوع به ص 409 اشعه اللمعات جامی چ سال 1303 ه ق شود || سه تا (حاشیهء برهان قاطع چ معین) عددی است معلوم (برهان) رجوع به سه تا شود || به معنی سه تو و سه لای باشد (برهان)( 3) رجوع به سه تا و سه تو شود|| ( (اِ) ستاره و رجوع شود به خانه گیر (حاشیهء برهان قاطع چ معین) بازی سیُم نرد (برهان) (شرفنامه) رجوع به خانه گیر شود ( 1 - تنبوره ( 2) - سه تار ( 3) - سه تای بمعنی ساز و ثلاثه غساله و سه تو و سه لای و عدد معلوم را منفصل باید نوشت که اگر متصل بنویسند بی املا خواهد بود (برهان).