سبک سر
[سَ بُ سَ] (ص مرکب) مخفف سبکسار بی مغز و بی وقار و کم مایه (آنندراج) فرومایه (غیاث) نادان کم خرد : برهّام گفت این بد ناهمال دلیر و سبک سر مرا بود خالفردوسی کسی را کجا چون تو کهتر بود ز دشمن بترسد سبک سر بودفردوسی سر مردمی بردباری بود سبک سر همیشه بخواری بودفردوسی جوان هم سبک سر بود خویش کام سبک سر سبکتر درافتد بدام اسدی (گرشاسب نامه) سپه را چو مهتر سبک سر بود شکستن گه کین سبک تر بوداسدی سبک سران حسد گر زبون عزم تواَند عجب مدان که شود خس بدست باد اسیر اثیر اخسیکتی چون عاشق دلتنگ بر روی اصفهان سرگردان و تردامن سبک سر در ایام بهار بهر سوی روان و دوان (ترجمهء محاسن اصفهان ص 12 ) بر سبک سر نشاید ایمن بود که سبک سر بسر درآید زوداوحدی.