سبق
[سَ] (ع مص) پیشی گرفتن (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 56 ) ذکا و ذهن تو در سبق وامق عذرا سخا و طبع تو در عشق خسرو و شیرین مسعودسعد -سبق خدمت؛ سابقهء خدمت خدمتگذاری : بسبق خدمت و فرمانپذیری بی چرا و چون ملک را در وزارت چون نبی را یار در غارم سوزنی || جبعل (در گرو) : سبق بیچون و چگونه و معنوی سابق و مسبوق دیدی بی دویمولوی سبق رحمت راست و این از زحمت است چشم بد محصول قهر و لعنت استمولوی.