ساله
[لَ / لِ] (ص نسبی، اِ) سن تعداد سال سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود (استینگاس) این کلمه بتنهایی بکار نمی رود و همواره باید به اعداد ترکیب شود چون: دوساله، سه ساله، همه ساله، چندساله، هرساله و جز اینها - همه ساله؛ تمام مدت سال سالاسال پیوسته : نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی ناکردو( 1) هیچ لعل همه ساله لعل فام کسایی همه ساله ایدر توانا نه ای که امروز اینجا و فردا نه ایاسدی و همت وی همه ساله مصروف بودی بگشایش جهان (فارسنامهء ابن البلخی ص 72 ) زر افشانت همه ساله چنین باد چو تیغت حصن جانت آهنین بادنظامی - ده ساله؛ آنکه سالش بده رسیده باشد : که ده ساله کودک چنین کارکرد به افغان سیه رزم و پیکار کردفردوسی پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است سعدی (گلستان ||) در آخر آن که « ه» آخر برخی از کلمات گاهی معنی یک دهد: بیدبن ساله (یادداشت مؤلف) و ظاهراً در گوساله با در نظر گرفتن گاه به معنی تصغیر آید بر خردی دلالت کند ( 1) - کذا ظاهراً: ناکرده.