سالوسی
(حامص) دغلی مکر فریب (استینگاس) مکر و حیله و تزویر و فریب و حیله گری و زرق عوام فریبی فند (ناظم الاطباء) : خانه های ما بگیرد او بمکر برکند ما را بسالوسی ز وکر(مثنوی) نگویم نسبتی دارم بنزدیکان درگاهت که خود را بر تو می بندم بسالوسی و زراقی سعدی رجوع به سالوس شود || تملق (ناظم الاطباء (||) ص نسبی)( 1) و چنین مرد فریبنده را سالوسی گویند (آنندراج) (انجمن آرا) : آنکه داعی و آنکه سالوسی است آنکه خمار و آنکه ناموسی استسنایی سالوسیان دل را در کوی او مصلی هاروتیان دین را در زلف او سفرگهسوزنی ( 1) - این (ی) یای مصدری یا اسمی نیست بلکه یای نسبت (فاعلی) است چون: هنری، کاری و جز اینها.