ساکت
[کِ] (اِخ) میرزا محمدامین فرزند میرزا مؤمن بن خواجه میرزا بیک کدخدای تبریز است ساکت از شاعران قرن یازدهم و از معاصران و مصاحبان صائب تبریزی است و این تخلص را نیز در اصفهان از صائب گرفته است وی مدتی در مشهد سکونت داشت یافت و در بنگاله از تعینات شایسته خان بود « هزاری » 1) گردید و منصب )« بخشیان » در روزگار عالمگیر اول به هند رفت و داخل او راست: چه نویسم ای جفاجو ز دل خراب بی تو که نبوده است کارم بجز اضطراب بی تو تو و جلوه ها که هرگز نرسد بیادت از من من و چشم خونفشانی که نکرده خواب بی تو تا لوح دل ز نقش دوئی پاک کرده ایم از برگ تاک آینه ادراک کرده ایم در جلوه گاه اهل نظر خار و گل یکی است مستی چو شعله از خس و خاشاک کرده ایم آب گهر چکیده ز مژگان نظاره را هر گه نظر بروی عرقناک کرده ایم شاید شود فریفتهء خط و خال خویش دامی به راه ز آینه در خاک کرده ایم ز بس نگاهم از آن شعله آب و تاب گرفت توان ز مردمک دیده ام گلاب گرفت از حوادث در خرابیها درشتان ایمنند سیل برخیزد ز هر جا رو به همواری کند نوبر نکرده شکوه زبان در دهان ما بیباک شعله ای است که خاموش کرده ایم (از تذکرهء نصرآبادی ص 132 ) (از تذکرهء یوسف 1) - بخشیان: حکام، و ) ( علیخان و صحف ابراهیم) و رجوع به دانشمندان آذربایجان ص 171 و صبح گلشن ص 193 شود( 2 منشیان ( 2) - عین مطلب در قاموس الاعلام ترکی نقل شده است.