ساطع
[طِ] (ع ص) بلندشونده و برآینده (از منتهی الارب) بلند شده چون بوی مشک (المنجد ||) بلند (غیاث از منتخب) (آنندراج) افراخته شده و برداشته شده (استینگاس) (ناظم الاطباء) برافراشته چون گردن (المنجد ||) برآمده دمیده، چون: آفتاب ساطع صبح ساطع || پراکنده و منتشر (ناظم الاطباء) منتشر شده (غبار یا نور) (المنجد) شایع || درخشنده (منتهی الارب) منور و تابان || هویدا (استینگاس) (ناظم الاطباء) آشکار واضح بارز بدیهی : این دو فتح عظیم و دو کار جسیم برهانی ساطع و حجتی قاطع بود بر علو جاه سلطان (ترجمهء تاریخ یمینی) بر عرق طاهر و محتد زاهر وی فضایل ذات او دلیلی قاطع و برهانی ساطع بود (ترجمهء تاریخ یمینی).