زیلو
[زی / زَ / زِ]( 1) (اِ) پلاس و گلیم را گویند و آن را شطرنجی نیز خوانند (برهان) پلاس و گلیم و قالی را گویند و زیلوچه، کوچک قالی و پلاس را گویند، مانند صندوق و صندوقچه( 2) (انجمن آرا) (آنندراج) گلیم را گویند (جهانگیری) قالی و شطرنجی و زیلوچه یعنی قالیچه که عوام زولیچه گویند (فرهنگ رشیدی) پلاس و گلیم و گلیم پنبه ای و بهترین زیلوها را در یزد می بافند (ناظم الاطباء) نخ (صحاح الفرس) کلمه ای است اعم از قالی و غیر آن (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و پیغمبر را (ص) یک قطیفه بود که آن را زیر افکندی و بر آن خفتی و قطیفهء زیلو به عرب اندر بافته سطبر همچون محفوری (ترجمهء طبری بلعمی) و شهریست بزرگ، خزر خوانند و آنجا بازرگانیها کنند و از همهء آن بزرگتر است و آن را باب الابواب خوانند و این زیلوهای محفوری بدان شهر بافند و آنرا دربند خزران خوانند (ترجمهء طبری بلعمی) و از جهرم زیلو و مصلی نماز نیکو خیزد (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) و از سیستان جامه های فرش افتد بر کردار طبری و زیلوها بر کردار جهرمی (حدود العالم، ایضاً) و از این شهرک ها [ ارجیح، اخلاط، خوی، نخجوان، بدلیس ] زیلوهای قالی و غیره و شلواربند و چوب بسیار خیزد (حدود العالم، ایضاً) یکی زیلو صبا بر دشت گسترد ز لاله تار و از گل پود زیلوقطران اما اگر نمد و حصیر دارد برای زیلو سؤال نشاید و اگر سفالین دارد برای مسین سؤال نشاید (کیمیای سعادت) و زیلوهای جهرمی بافند و هوای آنجا [ جهرم ] گرمسیر است (فارسنامهء ابن البلخی ص 131 ) هست زیلو در بساط و بوریا جای گل گل باش و جای خار خار نظام قاری آسمان خرگه و زیلوست زمین خارا کوه اطلس و تافته دان مهر و مه پرانوار نظام قاری رجوع به زلیه( 3) شود || در زبان عامیانهء امروز بین آن (زیلو) و پلاس و گلیم تفاوتی هست، چه گلیم فرشی است نازک که بافت آن شبیه زیلو اما از پشم است و زیلو به نوعی خاص از فرش پنبه ای اطلاق می شود (از فرهنگ عامیانهء جمال زاده) ( 1) - بر وزن نیکو و بفتح اول هم آمده است (برهان) ( 2) - رجوع به زیلوچه شود ( 3) - معرب زیلو (منتهی الارب).