زهاد
[زُهْ ها] (ع ص، اِ) جِ زاهد (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) پرهیزگاران و این جِ زاهد است (غیاث) (آنندراج) پارسایان زاهدان (فرهنگ فارسی معین) : و حکماء و زهاد غذاء خویش جو اختیار کرده اند (نوروزنامه) علماء گویند مقام صاحب مروت به دو موضع ستوده است در خدمت پادشاه یا در خدمت زهاد (کلیله و دمنه) من این دو طایفه را در جهان دوست میدارم یکی علماء و دیگر زهاد (گلستان) زهاد سد رمق و پیران تا عرق کنند (گلستان) زهاد را چیز مده تا از زهد بازنمانند (گلستان) رجوع به زهد شود.