زودازود
(ق مرکب) زودبزود با فاصلهء زمانی اندک (فرهنگ فارسی معین) : و این چنان باشد که بامداد از خواب شب برخیزد، چند مجلس بنشیند زودازود پس ساکن شود (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) و موی ستردن زودازود و سر خاریدن و شانه کردن مسام را بگشاید و نزله را تحلیل کند (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً) و موی سر زودازود باز کردن (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً ||) شتاب شتاب (آنندراج) شتابان بسرعت (فرهنگ فارسی معین) به تعجیل و معج و به سرعت و فوراً و به زودی و سریعاً (ناظم الاطباء) : جهان مثل چو یکی منزلیست بر ره خلق در او همی گذرد فوج فوج زودازود ناصرخسرو و بدین سبب مثانه را نگاه نتوان داشت تا جمله شود و به اختیار بیرون کند لکن اندک اندک بدو می رسد و زودازود دفع می کند (ذخیرهء خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) شه ز گرمی سیاستم فرمود در هلاکم مکوش زودازود نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 111 ) رفت پنهان به باغ زودازود خام بنهاد و پخته را بربود امیرخسرو (از آنندراج).