زوبین

معنی زوبین
(اِ) ژوبین ژوپین (حاشیهء برهان چ معین) زوپین ژوبین نیزهء کوچکی که سر آن دوشاخه بود و در جنگهای قدیم آن را بروی دشمن پرتاب می کردند (فرهنگ فارسی معین) نیزه (از فهرست ولف) حربهء مردم گیلان است و آن نیزهء کوچکی بود که سر آن دو شاخ باشد و در قدیم بدان جنگ می کرده اند( 1) (برهان) نیزه ای باشد کوتاه که آنرا شل نیز گویند (جهانگیری) حربه ای است که در قدیم به آن جنگ می کردند (فرهنگ رشیدی) سلاحی باشد که جنگیان دارند (صحاح الفرس) حربه ای است نیزه مانند کوتاه تر از نیزه که آنرا بجانب اعدا بیندازند و سنان آن زره بشکافد و مخصوص اهل تبرستان خاصه دیالمه بوده (انجمن آرا) (آنندراج) ژوبین مزراق سلاحی افکندنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) نیزهء کوچکی دوشاخه و بیشتر معمول مردم گیلان( 2) (ناظم الاطباء) : و سلاحشان [ سلاح صقلابیان ] سپر و زوبین و نیزه است (حدود العالم) و دیلمان حرب با سپر و زوبین کنند (حدود العالم) سپهدار توران برآراست جنگ گرفتند کوپال و زوبین بچنگفردوسی به نیزه کرگدن را برکند شاخ به زوبین بشکند سیمرغ را پرفرخی چو دیلمان زره پوش شاه مژگانش( 3) به تیز زوبین( 4) بر پیل ساخته خنگال عسجدی (از ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا) غلام ار ساده رو باشد وگر نوخط بود خوشتر خوش اندر خوش بود باز آنکه با زوبین و چاچله( 5 (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) گفتند پادشاه ما مسعودبن محمود است و هر کس بی فرمان سلطان ما اینجا آید زوبین آبداده و شمشیر است (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 38 ) چنان شد که زوبین به مهد پیل ما رسید (تاریخ بیهقی ایضاً ص 466 ) از عهد و وفا زه و کمان ساز وز فکرت و هوش تیر و زوبین ناصرخسرو حجت به شعر زهد و مناقب جز بر جان رافضی نزند زوبین ناصرخسرو (دیوان ص 324 ) چو باد یافته از دست دیلمان زوبین مسعودسعد (از انجمن آرا) مهر به زوبین زرد دیلم درگاه تست ماه به لون سیاه هندوی بام تو بادخاقانی خیل بنفشه رسید با کله دیلمی سوسن کان دید کرد آلت زوبین عیان خاقانی بخت صیادپیشه ای است که صید نه بزوبین و خنجر اندازدخاقانی هرگه که فیلان در نبرد آمدندی لشکر اسلام به زخم زوبین حلقوم و خرطوم همه میدریدند (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 351 ) زوبینش بزخم نیم خورده شخص دو جهان دو نیم کردهنظامی فریاد که این جهان باکین از من ستدش بزخم زوبیننظامی بدی دیلم کیائی برگزیدی تبر بفروختی زوبین خریدینظامی ز بهر خون بداندیش تو هوا و فلک ز برق زوبین سازد ز ماه نو ناچخ ؟ (از صحاح الفرس، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) نه در خشت و زوبین و گرز گران که این شیوه ختم است بر دیگرانسعدی به لقمه ای که تناول کنم ز دست کسی رواست گر بزند بعد از آن به زوبینمسعدی - زوبین افکن؛ که زوبین اندازد : مجمرگردان شمال مروحه زن شاخ بید لعبت باز آسمان زوبین افکن شهابخاقانی رجوع به زوبین و دیگر ترکیبهای آن شود - زوبین زن؛ زوبین زننده که زوبین زند : مگو که دهر کجا خون خورد که نیست دهانش ببین به پشه که زوبین زنست و نیست کیا خاقانی رجوع به زوبین و دیگر ترکیبهای آن شود - زوبین فکن؛ زوبین افکن : ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان پهنه بازی و کمندافکنی و چوگان بازفرخی - زوبین ور؛ زوبین افکن (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) سوار نیزه دار،( 6) در نظام( 7) (از فهرست ولف) : سپر برگرفتند زوبین وران بکشتند با خشتهای گرانفردوسی همه دشت زوبین ور و نیزه دار به یکسو پیاده به یکسو سوارفردوسی سپه بود بر میمنه چل هزار سواران زوبین ور نیزه دارفردوسی چنان بود تیرش که زوبین وران شمردند هر تیر خشتی گراناسدی رجوع به زوبین و دیگر ترکیبهای آن شود - ( 1) - در ذیل کلمهء زوپین و در فهرست ولف هم زوپین آمده است ( 2) - در ذیل کلمهء زوپین ( 3) - ن ل: شاه ترکانش ( 4 ) ن ل: به تیر و زوبین ( 5) - این بیت را مرحوم دهخدا در یادداشتی به عنصری و در یادداشتی دیگر به عسجدی نسبت داده است و ذیل زوپین ور ولی با توجه به شاهد دوم و سوم از فردوسی - (Lanzentrager (7 - ( در دیوان عنصری چ قریب دیده نشد ( 6 معنی ولف ظاهراً دقیق نمی تواند باشد.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.