زو
(حرف اضافه + ضمیر) از او از وی (فرهنگ فارسی معین) مخفف از او (آنندراج) (ناظم الاطباء) از او (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مرغ دیدی که بچه زو ببرند چاوچاوان درست چونان است رودکی (یادداشت ایضاً) آن ساعدی که خون بچکد زو ز نازکی گر برزنی بر او بر یک تار ریسمان خسروی (یادداشت ایضاً) جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر عفریت کرده کار و تو زو کرده کارتر دقیقی (یادداشت ایضاً) که روشن شدی زو شب تیره چهر چو ناهید رخشان بدی بر سپهرفردوسی فروهشته زو سرخ زنجیر زر بهر مهره ای درنشانده گهرفردوسی چو شیرین بد اندر شبستان اوی که روشن بدی زو گلستان اویفردوسی دیدی تو زو مرنج و میندیش تا ترا زان مالها بیاکند و پر کند چو نارفرخی زو دوست ترم هیچکسی نیست و گر هست آنم که همی گویم پازند قران استفرخی کسی را کش تو بینی درد کولنج بکافش پشت و زو سرگین برون لنج طیان (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) چون یکی جغبوت پستان بند اوی شیر دوشی زو بروزی یک سبوی طیان (ایضاً) نه ستم رفته بمن زو و نه تلبیسی که مرا رشته نتاند بافت ابلیسیمنوچهری سپنجی سرای است دنیای دون بسی چون تو زو رفت غمگین بروناسدی گرچه پی خیر است گیتی مر ترا زو شود حاصل به دنیا خیر ناب ناصرخسرو زو برگرفت جامهء پشمینی زو برگزید کاسهء سوفارشناصرخسرو چرا خورشید نورانی که عالم زو شود روشن گهی مسکن کند خاور گهی در باختر دارد ناصرخسرو.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
