زنهارخواری
[زِ خوا / خا] (حامص مرکب) خیانت در امانت ضد زنهارداری پیمان شکنی خلف عهد خلف وعد نقض عهد غدر بی وفایی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کلید در ترا دادم به زنهار یکی این بار زنهارم نگهدار تو خود دانی که در زنهارداری نه بس فرخ بود زنهارخواری (ویس و رامین) خود این جست او ز من زنهارداری نگویی چون کنم زنهارخواری (ویس و رامین) شکرلب گفت از این زنهارخواری پشیمان شو مکن بی زینهارینظامی ولیکن بود صحبت زینهاری نکردند از وفا زنهارخوارینظامی.
درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس
اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارتهای عضو شتاب
مشاهده جزئیات محصول
