زنبیل
[زَمْ] (اِ) بمعنی زنبیر است که چیزها در آن نهند و از جایی به جایی برند (برهان) سبد مانندی که از حصیر یا برگهای خرما بافند و بر آن دسته ای نصب کنند و چیزهای خوردنی مانند گوشت و پنیر و جز آن در وی گذاشته حمل و نقل کنند (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ظرفی است که از حصیر و چوبهای نازک بافند و بر آن دسته نهند و از جایی به جایی برند (انجمن آرا) (آنندراج) چرمی است که گدایان در آن چیزهای دریوزه نگاهدارند (غیاث) : چو نیاموختی چه دانی گفت چیز( 1) برناید از تهی زنبیلناصرخسرو و زنبیلی عظیم از چرم فرمود کردن و برازه مهندس با کارکنی چند در آنجا نشست تا چون سوراخ شود آن زنبیل را زود بر کشند و آب نیرو کرد و زنبیل با حکیم و با آن جماعت درکشید (فارسنامهء ابن بلخی ص 138 ) نفرستند ز آسمان زنبیلسنایی زهد که در زرکش سلطان بود قصهء زنبیل و سلیمان بودنظامی بدوش دیگران زنبیل سایند بدندان کسان زنجیر خایندنظامی در عریش او را یکی زایر بیافت کو بهر دو دست بر زنبیل بافت مولوی (از انجمن آرا و آنندراج) شکم تا سر آکنده از لقمه تنگ چو زنبیل دریوزه هفتاد رنگ سعدی (بوستان) - زنبیل باف؛ آنکه زنبیل بافد (آنندراج) زنبیل بافنده آنکه زنبیل بافد (فرهنگ فارسی معین) کسی که زنبیل می بافد (ناظم الاطباء) - زنبیل بافی؛ عمل و شغل زنبیل باف (فرهنگ فارسی معین) ||- محل بافتن زنبیل - زنبیل در آب افکندن؛ ترک کار و بار کردن (ناظم الاطباء) - زنبیل ساز؛ سازندهء زنبیل و کسی که زنبیل می سازد (ناظم الاطباء) زنبیل باف - زنبیل سلیمانی؛ همان انبانچهء سلیمان (آنندراج) : منعمی خواهی ظهوری فقر دستاویز کن چیست ز اسباب سلیمانی که در زنبیل نیست ظهوری (از آنندراج ||) دبه و زنبیل در اصطلاحات دبر و قبل را گویند (انجمن آرا) (آنندراج) : عیبم این بیش نه که کم بوده ست دخلم از خرج دبه و زنبیل انوری (انجمن آرا) (آنندراج) ( 1) - ن ل: خیر.