زمزمه
[زَ زَ مَ] (ع مص) شنیده شدن آواز چیزی از دور (از اقرب الموارد ||) بانگ کردن رعد (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) بانگ کردن رعد پی در پی || بانگ کردن خیل (از اقرب الموارد ||) شنیده شدن صدای ملایم شعلهء آتش (از اقرب الموارد ||) دندیدن گبرکان بر نان خوردن (مهذب الاسماء، یادداشت بخط مرحوم دهخدا ||) ترنم مغنی (از اقرب الموارد) ترنم کردن تغنی کردن (فرهنگ فارسی معین ||) جمع کردن و برگرداندن اطراف گستردهء چیزی || حفظ کردن چیزی (از ذیل اقرب الموارد).