زکام
[زُ] (ع اِ)( 1) بیماری سر و دماغ که بواسطهء ورم تجاویف بینی عارض شود و به فارسی باد در تام و هنگ نیز گویند (ناظم الاطباء) عارضهء التهاب مخاط بینی است که غالباً با آب ریزش و گرفتگی بینی همراه است نزلهء بینی گرفتگی بینی نزلهء غشاء بینی و آن بر چند قسم است: 1 - زکام حاد( 2)، در دنبالهء سرماخوردگی پدید آید و علت آن هم ویروس فیلتران آنفلوآنزا است 2 - زکام علامتی( 3)، خبردهندهء یک ناخوشی دیگر است، مانند زکامی که در ابتدای مرض سرخک عارض شود و یا دیفتری که غالباً با زکام و گلودرد شروع میشود یا زکامهایی که در نتیجهء سیفیلیس، یا سوزاک در نوزادان مشاهده میگردد 3 - زکام دارویی( 4)، بر اثر جذب دارویی در مخاط بینی تحریک و عارضهء زکام را ایجاد میکند، مثلًا جذب یدور دو پتاسیم موجب تظاهرات عوارض زکام در مخاط بینی میشود 4 - زکام بر اثر حساسیت( 5)، علت آن تحریک مخاط بینی بر اثر مواد مختلفی است که بدن نسبت به آن حساس است، مثلًا برخی نسبت به گردهء گلها حساسیت دارند و در موقع بهار بعلت باز شدن گردهء گلها دچار زکام میشوند برخی دیگر نسبت به ترشی ها و پیاز یا مواد دیگر حساسیت دارند (فرهنگ فارسی معین) زکام و نزله هر دو مشترکند لکن بعضی طبیبان آن را که به جانب بینی فرودآید و منفذ را بگیرد و حس بوی را بازدارد، زکام گویند و آن را که به حلق و سینه فرودآید، نزله گویند (ذخیرهء خوارزمشاهی) ضنکه ضناک ضؤده ضؤاد طشأه غمام ملاه لبطه (منتهی الارب) سرکوفتگی (دهار) چایمان سرماخوردگی چاییدگی ثطاع سرما خوردن با شدن و کردن صرف شود (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : جز رنج کی هگرز ببینی تو از خسیس جز رنجه کی بدید هگرز از زکام کام ناصرخسرو (دیوان ص 261 ) مامیز با خسیس که رنجه کند ترا پوشیده نرم نرم چو مر کام را زکام ناصرخسرو (ایضاً) چه روی با کلاه در منبر چه روی با زکام در گلزارسنائی هر کجا این بهار و دی باشد بوی گل بی زکام کی باشدسنائی بادهء لطف تو است آنکه نیارد خمار بوی گل خلق تست آنچه نیارد زکام سوزنی مرد کامی و عشق می ورزی در زکامی و مشک می بوییخاقانی مغز گردون را زکام است از دم مشکین شمال کآبهاش از مغز بر شاخ جوان افشانده اند خاقانی مغز هوا ز فضلهء دی در زکام بود ابرش طلی بوجه مداوا برافکندخاقانی از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق مولوی (مثنوی) - زکام آلود؛ زکام زده سرماخورده : شاید از مغز( 6) زکام آلود را عذری نهند کو نسیم مشکسا را برنتابد بیش از این خاقانی (دیوان چ سجادی ص 339 ) - زکام زده؛ زکام آلود مزکوم ثطاعی سرماخورده چاییده چایمان کرده مضؤد مضؤک مملؤ زکام کرده (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا) رجوع به ترجمهء Coryza, Enchifrement (2) - C aigu (3) - C - ( ضریر انطاکی و کشاف اصطلاحات الفنون شود ( 1 ن ل: از مغزم - (symptomatique (4) - C medicamentaux (5) - C allergique (6.