زرفام
[زَ] (ص مرکب) طلائی طلائی رنگ زرگون به رنگ زرد : چو رنگین رخ شاه زرفام گشت جهان تیره در پیش بهرام گشتفردوسی گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست گفتم معذور دار زر ننماید به شبخاقانی خضر ز توقیع تو سازد تریاق روح چون ز کفت برگشاد افعی زرفام فم خاقانی مشو غره بر آن خرگوش زرفام که بر خنجر نگارد مرد رسّامنظامی رجوع به زر شود.