زدای
[زِ / زُ / زَ] (نف) زداییدن( 1) (ناظم الاطباء) دورکن دور کننده( 2) (شرفنامهء منیری) رجوع به زداییدن و زدودن شود || پاکیزه کننده و صاف نماینده و جلا دهنده و زداینده (ناظم الاطباء) زداینده و پاکیزه کننده را گویند و امر به این معنی هم هست یعنی بزدای و پاکیزه ساز (برهان قاطع) پاکیزه و صاف کننده بشرط ترکیب اسم (غیاث اللغات) روشن کن و روشن کننده (شرفنامهء منیری) زداینده و پاکیزه کننده، چنانکه گفته اند: بزدایدم ز دل غم، زآن لحن غم زدای (از انجمن آرا) (از آنندراج) - آیینه زدای؛ صیقل دهندهء آینه - انده زدای، اندوه زدای؛ روشن کنندهء دل بیرون کنندهء غم از دل صفا دهنده مفرح دل زدای - روح زدای؛ پاکیزه کنندهء روح صفا دهندهء جان - زنگ زدای؛ صقال صاقل - غمزدای؛ پاک کنندهء دل از غم : نام تو روح پرور و وصف تو دلفریب نام تو غمزدای و کلام تو دل رباسعدی رجوع به غمزدای شود - فتنه زدای: حادثه سوز؛ برقرار کنندهء امن و آسایش زدایندهء زنگ فتنه : بأس تو آتشی است حادثه سوز امن تو صیقلی است فتنه زدایانوری رجوع به زدا، زداییدن، زداینده و زدودن شود ( 1) - برای این استعمال شاهدی دیده نشد ( 2) - در بیشتر کتب لغت زدای به معنی ثانوی و مجازی آن که روشن کننده و پاکیزه کن است آمده نه بمعنی اولی و حقیقی که ازاله و دور کردنست و همچنین زداییدن از میان این ترکیبات، صریحاً بمعنی صاقل و پاک کن آمده و در دیگر ترکیبات معنی صریح زدای، دور کننده و مزیل است « آینه زدای » تنها زدای در.