زدا
[زِ / زُ / زَ] (نف مرخم) زدای بر طرف کننده و دفع کننده و همیشه بطور ترکیب استعمال میگردد (ناظم الاطباء) زداینده زائل شود - رنگ زدا؛ زدایندهء رنگ رنگ زدای - زنگ زدا؛ دور کنندهء زنگ « دل » کننده نابود کن مزیل - دل زدا؛ رجوع به مزیل صیقل دهنده و زنگ زدای، صقال - شکیب زدا؛ نابود کنندهء صبر طاقت فرسا - طاقت زدا؛ طاقت فرسا توان فرسا طاقت زدای شکیب زدا - ظلمت زدا؛ بمجاز دفع کنندهء تاریکی و ظلمت که مراد حضرت رسول (ص) باشد (از ناظم الاطباء) - عقل زدا؛ زایل کنندهء خرد مزیل عقل عقل زدای - غمزدا؛ برطرف کنندهء غم و الم (ناظم الاطباء) - ملک زدا؛ کنایت از کشورستان منقرض کنندهء سلطنت : ای ملک زدایندهء هر ملک زدایان ای چارهء بی چاره و ای مفزع زُوّار منوچهری - هوش زدا؛ هوش ربا خرد زدای رجوع به زدای، زداینده و ترکیبات فوق شود.