زخمی
[زَ] (ص نسبی) خسته و مجروح (آنندراج) (بهار عجم) مجروح و زخمدار (ناظم الاطباء) : دل زخمی یک بادیه خار است ببینید تا آن مژه مشغول چه کار است ببینید میان ناصرعلی (از آنندراج (||) در تداول عامه) حبوبی از قبیل سیب زمینی و سیب ت و چغندر که قسمتی از آن بصدمهء بیل و جز آن بریده شده باشد یا میز و تخت و نظائر آن که در اثر حمل و نقل و برخورد بدیوار آسیب ببیند: چغندر زخمی، سیب زخمی.