زخم
[زَ خَ] (ع مص) تباه شدن و گندیدن گوشت (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (آنندراج) پلید شدن و گندیدن گوشت مثل ازخام از باب افعال پس آن گوشت زَخِم است یعنی گندیده و فیه زَخَمه؛ یعنی در آن گندیدنی هست و این مخصوص گوشت حیوان درنده است (از ترجمهء قاموس) این ماده را جوهری نیاورده زَخَمَ و اَزْخَمَ و اَشْخَمَ؛ یعنی پلید و گندیده شد گوشت (از تاج العروس (||) اِمص) (در تداول عامهء عرب) نیرومندی و سرسختی را گویند و این مأخوذ است زیرا این معنی مدلول التزامی زخم بدان معنی است (از متن اللغه) « سخت راندن » از زخم بمعنی.