زحف

معنی زحف
[زَ] (ع مص) رفتن( 1) زحوف زحفان (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات از لطائف) (از لسان العرب) رفتن بسوی کسی (آنندراج ||) غیژیدن کودک (از منتهی الارب) (آنندراج) نشسته و اندک اندک رفتن کودک، گویند: الصبی یزحف قبل ان یمشی؛ کودک پیش از این که راه برود بر زمین نشسته میرود (از اقرب الموارد) رفتن کودک را پیش از راه رفتن زحف گویند (از متن اللغه) راه رفتن کودک است بر مقعد، اندک اندک گویند: الصبی یزحف قبل ان یمشی؛ یعنی کودک بر مقعد برود (کون سره میکند) پیش از این که راه برود (از محیط المحیط) نشسته رفتن و اِسْت خود را زمین کشیدن: زحف الرجل؛ یعنی و این معنی در احادیث مکرر آمده است (از نهایه ابن اثیر) « و یزحفون علی استاههم » رفت با اِسْت خود و بدین معنی است حدیث رفتن کودک را بر کون پیش از راه رفتن و به نوشتهء تهذیب پیش از ایستادن، زحف گویند و رفتن کودک را بر شکم حبو گویند ||پیشروی آهستهء طرفین قتال را بسوی یکدیگر قبل از شروع زد و خورد، نیز به خزیدن کودک تشبیه کنند و زحف گویند و از این معنی است مزاحف القتال بمعنی میدانهای جنگ (از لسان العرب) (از تاج العروس ||) بشکم رفتن حیوان و در لطائف بمعنی خزیدن آمده (از غیاث اللغات) زاحف (از تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی چ تقی بینش ص 252 ) رفتن مار و هر چه بر شکم رود، زحف خوانند و مزاحف الحیات محل خزیدن مارها است ابوالعیال هذلی گوید: کان مزاحف الحبات فیها( 2) قبیل اطلاق کنند، چنانکه « رفتن بر زانوان » الصبح آثار السباط (از اساس البلاغه ||) رفتن کودک بزانو (غیاث اللغات) گاه زحف را بر شاعر گوید: فأقبلت زحفاً علی الرکبتین (از اقرب الموارد) حبو رفتن بر دست و پا( 3) (از قاموس عصری، عربی - انگلیسی||) غیژیدن تیر که فرود نشانه افتاده تا نشانه (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط) بنقصان رسیدن تیربر نشانه بطوری که تیر اول نزدیک بهدف بر زمین بیفتد بعد از آن بقوت باقی خود بهدف برسد (غیاث اللغات) (از متن اللغه) سهم زاحف؛ آنکه نرسیده به نشانه فرو افتد( 4) (از اساس البلاغه) زاحف تیری است که فرود نشانه افتد، سپس تا نشانه کشیده شود و این از معانی مجازی زحف است (از منتخب اللغات) (از تاج العروس ||) بعضی خطا شدن تیر نیز گفته اند (غیاث یعنی خداوندا او را ؛« اللهم اغفرله و ان کان فر من الزحف » اللغات ||) جهاد (آنندراج) (منتهی الارب) در حدیث است که ببخشای هر چند از جهاد و روبرو شدن با دشمن فرار کرده است (از تاج العروس) (از لسان العرب ||) سپلکشان رفتن شتر از ماندگی و بهمین معنی است زَحَفان و زُحوف (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) (از ناظم الاطباء) این شتر را زاحف و مؤنث آنرا زاحفه گویند و جِ زاحفه، زواحف آید و در مصباح آمده که، شتر نر را نیز زاحفه گویند با اضافهء تاء مبالغه (از اقرب الموارد): زحف البعیر؛ یعنی مانده شد شتر پس کشید سپل خود را از ماندگی پس شتر نر را زاحف و در ماده زحوف و زاحفه و جمع آن زواحف می آید (از ترجمهء قاموس) زحوف و مزحاف، ناقه ای است که از خستگی سپل کشان رود ج، زواحف، زُحَّف، مزاحیف (از لسان البلاغه) زحف، زحوف و زحفان در شتر آن است که از خستگی سپل کشان رود و آن شتر را زاحف، زحوف و زاحفه گویند ج، زواحف (از تاج العروس) و نعت از آن مزحف است و مزحاف (ازلسان العرب||) پیش گردیدن ملخ پیاده( 5) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب): زحف الدبی؛( 6) یعنی رفت ملخ بپیش و میل نکرد و برنگشت (ترجمهء قاموس) (از لسان) (از تاج العروس ||) کون خیزه کردن خود را با کون بر زمین کشیدن، و بدین معنی یعنی بر کون خزیدند، کون سره کردند (از لسان العرب) راه رفتن با کون (از جمهره ؛« و یزحفون علی استاههم » است در حدیث ج 2 ص 148 ||) از آواز مطربان بوجد آمدن و از روی طرب کون سره کردن( 7) (از تاج العروس ||) آهسته پیش رفتن، و قدم بقدم رفتن لشکر بسوی جنگ (از غریب القرآن طریحی) فرا جنگ شدن بانبوهی (مصادر زوزنی ص 252 ) (تاج المصادر بیهقی) بجنگ شدن بانبوهی (دهار) تشبیه به زحف و خزیدن و کون سره کردن کودکان شده است بقدم آهسته رفتن هر یک از دو یعنی آن فاصله ها که ؛« مزاحف اهل الحرب » متخاصم بسوی دیگری، برای جنگ، پیش از نزدیک شدن و شروع زد و خورد 8) گوید: / قرآن 15 ) « اذا لقیتم الذی کفروا زحفاً » لشکریان با حرکت آهسته به سوی یکدیگر طی میکنند زجاج در تفسیر آیت یعنی هر گاه آهسته آهسته برای نبرد بسوی کافران رفتید، دیگر بآنان پشت مکنید (از جنگ فرار مکنید) (از تاج العروس) (از لسان گوید: زحف رفتن جنگی است پاره پاره روی بیک « اذا لقیتم الذی کفروا » العرب) میبدی در کشف الاسرار در تفسیر آیت دیگر هم خزیدن طفل تزاحف وتقارب و تدانی یکی است، و مصدر آن زحف است، و زحف هیچگاه، بصیغهء جمع در نیاید، مانند عدل و صوم (از کشف الاسرار ج 4 ص 18 ||) حرکت به کندی و سنگینی گویند: مشیه زحف یا زحوف یا زحفان؛ یعنی گرانی و سنگینی در رفتن دارد (از اساس البلاغه) (از تاج العروس) اندک اندک رفتن (از لسان العرب) (از متن اللغه) (از تاج العروس ||) خسته شدن همچنین است زحفان ابوسعید ضریر گوید، زاحک و زاحف، خسته را گویند و مذکر و مؤنث در آن یعنی مرکوبان ایشان مانده شدند (از اساس ؛« زحفت رکابهم » :( یکسانست (از تاج العروس) خستگی (از تاج المصادر بیهقی یعنی باد ؛« ازحف الریح الشجر حتی زحف » : البلاغه (||) بمجاز) حرکت آهسته و نرم شاخه های درخت در اثر وزیدن باد گویند درختان را بحرکت در آورد (از اساس البلاغه) (از تاج العروس ||) تغییرات غیر مجاز را در شعر، زحف خوانند در مقابل زحاف که بر تغییرات جایز اطلاق کنند شمس قیس رازی گوید: عامهء شعرا هر تغییر که در نفس کلام منظوم افتد از نقصان حرفی محتاج الیه یا زیادت حرکتی یا حرفی مستغنی عنه که شعر بدان منکسر گردد و وزن مختل نشود آنرا زحف می خوانند و چون کسی گوید این بیت زحفی دارد یا مزحوفست همگنان پندارند که ناموزونست و در نظم آن خلل هست، عروضیان اصطلاح کرده اند که تغییرات جایز را که در اصول بحور از لوازم تنوع اشعار است زحاف خوانند (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 33 ) زحف در لغت، از اصل دور افتاده است، چنانکه سهم مزاحف تیری را گویند که از نشانه به یک سو افتد و شک نیست که چون رکنی تغییر یابد، از اصل خود دور افتد ج، زحاف( 8) (از مرآت الخیال ص 97 ) : نثرش بری ز لغو و خطش از خطا و سهو نظمش ز حشو و زحف و ز ایطاء و شایگان سوزنی ندارد بصد نکتهء نغز گوش چو زحفی( 9) ببیند بر آرد خروش سعدی (بوستان ||) کنار یعنی از آواز مطربان بوجد آمد پس از مسند (بساط) خود را کنار کشانید ؛« اطربه فزحف عن دسته » رفتن( 10 ) و دور شدن گویند و نیز گویند: اعجبه قوله فزحف له عن دسته؛ سخن او موجب تحسین و شگفت او شد پس از مسند خود برای او کنار رفت (از اساس البلاغه: زحف، دست) عیوب شعر را از آنرو زحاف گویند که دوری از سلامت است، چنانکه تیری را که از نشانه دور افتد، زاحف گویند (از اساس البلاغه ||) کشانیدن (چیزی یا کسی) بآرامی و مدارا و همچنین است زحوف و زحفان (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) در اساس البلاغه زَحَّفَ بدین معنی (از باب تفعیل) آمده و تنها فعل آن ذکر شده است عبارت و این بنظر بصواب نزدیکتر است رجوع به اساس البلاغه شود ( 1) - لغت « زحف الشی ء جره جراً ضعیفاً » : زمخشری چنین است زحف در اصل بمعنی حرکت ورفتن است با کشیدن پا، مانندرفتن کودک پیش از براه افتادن یا شتری که در اثر خستگی، پای خود ( را بر زمین میکشد و میرود، یا لشکری انبوه که حرکت و رفتن آن بصورت لغزیدن و خزیدن دیده میشود (از مفردات راغب) ( 2 ضبط شده و غلط است، زیرا ضمیر آن راجعست به ابیض صارم در بیت پیش و آن « فیها » - مؤلف تاج العروس گوید در صحاح مذکر است و ناگفته نماند که درنسخهء چاپی تاج العروس مراحف (به راء مهمله) چاپ شده ( 3) - در لسان العرب چنانکه ملاحظه گردید زحف مقابل حبو آمده است اما در اینجا گوید: الصبی یزحف علی بطنه؛ ای ینسحب قبل ان یمشی ( 4) - چنانکه ملاحظه میگردد دربارهء ریشهء زاحف (تیری که فرود نشانه افتد) اختلاف کاملًا هویداست، در اساس، از ریشهء زحف بمعنی دور شدن و کنار افتادن، آمده و در دیگر کتب لغت غیر اساس از زحف بمعنی خزیدن و کشیده شدن، آهسته حرکت کردن، در بارهء زحف بمعنی یکسوی شدن و کنار شدن و دور افتادن سخنی است که در حاشیهء ذیل زحف (بهمین معنی)، آمده است ( 5) - در بمعنی پیش رفتن بر « قُدُم » و « زحف الدبی؛ اذا مضی قُدُماً » : معاجم عربی زحف بدین معنی را بدین عبارت تفسیر کرده اند گردانیدن است (قدم بضمتین پیش رفتگی مضی قدما؛ ای تقدم و لم ینثن) (منتهی الارب) بنابراین کلمهء پیاده که صاحب را بدان تفسیر کرده زائد و باطل است و زحف بدنی معنی همان پیش رفتن و « قدم » منتهی الارب در اینجا بکار برده و ظاهراً برنگشتن است چنانکه در ترجمهء قاموس آمده است منشأ اشتباه ظاهرا آن است که کلمهء قُدُم را از قدم بمعنی گام زدن دانسته زحف الذکی » است ناظم الاطباء نیز این اشتباه منتهی الارب را عیناً وارد فرهنگ خود ساخته است ( 6) - در متن اللغه چنین آمده این عبارت در اساس در « اطربه النشید فزحف علی استه » : و ظاهراً اشتباه است ( 7) - عبارت تاج العروس چنین است ،« مشی قدما باشد رجوع به زحف (به معنی کنار « علی » محرف « من » محتمل است که « فزحف عن دسته » : چنین آمده « دست » و « زحف » ذیل رفتن و یکسوی شدن) شود ( 8) - در اکثر معاجم زحاف شعر از معنی اصیل زحف که کشیده شدن و حرکت آهستهء چیزی است بسویی دیگر، گرفته شده چنانکه در محیط المحیط، متن اللغه و ترجمهء قاموس ملاحظه گردید و مؤلف لسان العرب نیز گوید: سقوط حرفی میان دو حرف را در شعر، زحاف گویند بخاطر گرانی و سنگینی آن، تنها زمخشری در اساس البلاغه گوید: زحاف در شعر بمعنی دوری از سلامت است و در هر حال دو نکتهء دیگر در سخن شمس قیس و مؤلف مرآت الخیال جای دقت و تأمل تاکنون دیده نشده و دوم اینکه زحاف جمع نیست و هیچ اصلی در « حذف غیرمجاز » است: یکم اینکه زحف در کتب ادبی بمعنی کتب لغت ندارد بلکه زحاف خود مفرد است و جِ آن زحافات و ازاحیف است بلکه بگفتهء میبدی زحف مثل عدل و صوم جمع ندارد این خطاء به کشاف اصطلاحات الفنون نیز راه یافته است ( 9) - معلوم نیست که از زحف در این دو بیت، تغییر مجاز خواسته شده و یا غیر مجاز، اینقدر هست که مقصود از آن عیب شعر است ( 10 ) - از میان کتب لغت بویژه معاجم قدیم و معتبر عربی تنها در اساس البلاغهء زمخشری، زحف ظاهراً بدین معنی آمده در المعجم و سپس در مرآه الخیال صریحاً زحاف در شعر از زحف بمعنی برکناری از عیب گرفته شده است و همچنین تیری که فرود نشانه افتد، در همه فرهنگها که دیده شد از آنرو زاحف گویند که تا نشانه میغیژد و غیژیدن زحف است نه از آنرو که دراو از نشانه افتاده اما در اساس البلاغه که گویا صاحب المعجم و مرآه الخیال نیز بترتیب از نوشتهء آن کتاب پیروی کرده اند، صریحاً از زحف بمعنی کناره و دور افتادن گرفته شده صاحب غیاث اللغات پس از ذکر زحف بمعنی غیژیدن، گوید: و بعضی خطا شدن تیر نیز گفته اند و این تفسیر نزدیک است به سخن زمخشری در اساس اللغه و در صورت ثبوت این معنی زحف لغتی خواهد بود در زحک و زحل و همچنانکه زحک را از اضداد شمرده اند (چنانکه ملاحظه خواهد گردید) لازم بود زحف را نیز از اضداد بشمار آرند، زیرا معنی اصلی زحف آهسته حرکت کردن و خزیدن است بسوی چیزی و همچنین تزاحف بمعنی نزدیک شدن دو لشکر است در جنگ از این نکته که بگذریم، دربارهء جملهء فزحف عن دسته که زمخشری آنرا نقل کرده و از آن، این معنی استظهار میشود، احتمال دیگری میتوان داد و آن این است که بخصوص که زمخشری در ذیل ،« علی دسته » یا « علی استه » جملهء مذکور (قبل از زمخشری یا پس از آن) محرف شده باشد از مادهء زحف، این جمله را بدون تفسیر پس از زحف بمعنی خزیدن آورده است، وی پس از نقل بیتی که کلمهء مزاحف الحیات در چنانکه « والصبی یزحف علی الارض و اطربه النشید فزحف عن دسته » : آن بکار رفته و شاهد زحف بمعنی خزیدنست چنین گوید برای زحف کودک، شاهد بوده، کاملًا « زحف علی دسته یا استه » ملاحظه میگردد در این عبارت اساس راه این احتمال که جملهء بنابراین، « اطربه النشید فزحف علی استه » : گشوده است مؤید این احتمال آن است که در تاج العروس بدین صورت آمده است احتمال تحریف در نوشتهء اساس تقویت میشود در هر حال این نکته را باید در نظر داشت که از مطاوی عبارات زمخشری در قرار گیرد معنی دور شدن از چیزی را می رساند: تقدم و « عن » قبل از « زحف » اساس و برخی عبارات دیگر بر می آید که هر گاه تأخر زحفاً عنها و الیها (گاه پیش میرفت و گاه خود را از آن دور می ساخت) (از اساس البلاغه ج 1) فاذا التهبت زحف عنها مصطلوها (از لسان العرب ذیل نارالزحفتین).

درگاه به پرداخت ملت برای ووکامرس

اتصال فروشگاه شما به شبکه به پرداخت ملت برای پرداخت آنلاین سریع و مطمئن با تمامی کارت‌های عضو شتاب

مشاهده جزئیات محصول

اشتراک‌گذاری:

با مهر شما، راه هموارتر می‌شود

 

اگر قافیه‌ها بر دل‌ات نشسته‌اند و نغمۀ این ابزار، لبخند به لبت نشانده... بدان که این تلاش، بی‌هیچ چشم‌داشتی رقم خورده؛ اما نسیم حمایت تو، ادامۀ راه را برای ما هموارتر خواهد کرد.

حمایت از ما

قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از کافه‌بازار یا مایکت از این پروژه ادبی حمایت کنید.

خرید از بازار خرید از مایکت

ربات تلگرامی قافیه‌یاب

ربات قافیه‌یاب هم‌صدا، ابزاری کاربردی، رایگان و سریع در زمینه ادبیات فارسی برای جستجوی قافیه در تلگرام.

مشاهده ربات

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.